روزنههای نفوذ(یادداشت روز) برخلاف آنچه دشمن میکوشد به عنوان واقع
برخلاف آنچه دشمن میکوشد به عنوان واقعیت ایران اسلامی نشان دهد، مردم در ضرورت دشمنی با آمریکا و ستیز با مستکبرانی که هم و غمشان نابودی انقلاب اسلامی و ثمره خون فرزندان آنهاست، کمترین تردیدی ندارند. این واقعیت را دشمن بهتر از هرکسی میداند چون بارها و بارها از مردم سیلی خورده و به فضل خدا خواهد خورد. اما همه تلاش آنها این است که این خط نادرست را با بهکارگیری دستگاه رسانهای خود در داخل و خارج کشور، به جامعه و در مدلی بالاتر به مدیران نظام القا کنند و اینگونه وانمود کنند که مردم از حمایت انقلاب خویش دست برداشتهاند! آنها میکوشند رای مردم در هر انتخابات را با این نگاه ارزیابی کرده و آن را در همین مضمون نادرست تحلیل و تفسیر کنند و روی ابر آرزوهای خام خویش پرواز کنند! خیالی خام و سودایی ناتمام که به فضل الهی هرگز محقق نشده است.
اما با اینکه هم امام راحل عظیمالشان و هم رهبر عزیز انقلاب بر وفاداری و ایستادگی مردم بر سر اصول انقلاب صحه گذاشته و از آن تجلیل کردهاند، باید گفت این تنها یک روی سکه - و البته روی مهم آن - است و لاجرم همه ماجرا نیست و دشمن را از تلاش- مذبوحانه - برای نفوذ در صف به هم فشرده مردم ناامید نکرده و نمیکند. روی دیگر این سکه، تلاش آنها برای نفوذ در مسئولان و از آن طریق نفوذ در شبکه مدیریتی کشور است. عدهای با شنیدن و خواندن این سخنان، بلافاصله چهره در هم کشیده و ناراحت میشوند که چرا برخی مسئولان کشور را نفوذی قلمداد کرده و زحمات آنها را نادیده میگیرید!؟ اما اساسا سخن بر سر این نیست که دشمن عوامل خود را به داخل کشور گسیل کرده یا با ترفندهای متعارف و معمول از آنها در شبکه مثلا جاسوسی خود بهره میگیرد! برعکس مراد این است که تا حد ممکن راههای نفوذ دشمن در بین مسئولان بسته شده و روزنهای که آنها بدان دل بستهاند کور شود. رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با هیئت دولت، صراحتا به خطر نفوذ دشمن اشاره کردند و فرمودند: «اینها درصدد نفوذند، درصدد رخنه کردنند؛ این رخنه از جاهای مختلفی ممکن است باشد؛ مواظب باشید. یک وقت آدم خبر میشود که فرض بفرمایید فلان سازمان آمده یک بخشی از مجموعه فرهنگی ما را ... به یک شکل خاصّی دارد هدایت میکند؛ این را آدم میفهمد، بعد که نزدیک میشود میبیند کار خطرناکی و کار بزرگی است امّا آدم توجّه نداشته؛ اینها رخنه است؛ در زمینههای گوناگون؛ در زمینههای اقتصادی، در رفت و آمدها، در همه دستگاهها...» در این مدل از پروژه نفوذ، کسانی هدف قرار میگیرند که علیالظاهر- و البته باطنا نیز- هیچ وابستگی به دشمن ندارند، نه مستقیم نه غیرمستقیم. نه از کسی و جایی فرمان میگیرند و نه نسبت به آرمانهای انقلاب اظهار پشیمانی میکنند، اما نقاط ضعف و معایبی در کارشان هست که دشمن از آنها به عنوان پل پیروزی استفاده میکند و از آن طریق به داخل شبکه مدیریتی کشور نفوذ میکند. در این مسیر علل و موضوعات مختلفی قابل شرح و طرح است:
یکی از اصلیترین نشانههای این مدلها، نادیده گرفتن دشمنی دشمنان و فراموشی خیانتها و خباثتهای آنان در حق مردم است. اینکه یک مقام مسئول در نظام جمهوری اسلامی، آمریکا را دشمن نداند و در قول و فعل به این باور باشد که آمریکا هم کشوری است مثل سایر کشورها و میتوان با او مثل فلان کشور همسایه یا فلان کشور آفریقایی مراوده داشت، آغاز انحراف و نقطه شروع پروژه نفوذ است. این فرایند لزوما به فرمان آمریکا شکل نگرفته اما فارغ از علت و ریشه این باور غلط، باید آن را مهمترین رخنه نفوذ دانست. در همین دیدار اخیر حضرت آقا فرمودند: «یک نکتهای را من ... در ذهنم هست که جزو نگرانیهای من است، جزو دغدغههای بنده است و آن این است که ما توجّه کنیم به هدفهایی که دشمنان صریح جمهوری اسلامی در ذهن خودشان دارند میپرورانند و کارهایی که میخواهند انجام بدهند. مسلّم است که دشمنیهای دشمنان جمهوری اسلامی از اوّل انقلاب تا حالا کاسته نشده؛ ... همان کارهایی که از روز اوّل انقلاب میکردند، امروز هم میکنند؛ منتها خب کارها تطوّر پیدا کرده، شیوههای کاری آنها تحوّل پیدا کرده... یکوقت یکجور دشمنی میکردند، ضربه میزدند، حالا با ابزار دیگری، با وسیله دیگری؛ این را نباید از نظر دور داشت... ممکن است اظهارات آنها جور دیگری باشد امّا واقعیتهای خارجی همان دشمنی را نشان میدهد و شاخصهای دشمنی است؛ منتها با شیوههای خاصّ خودش... عمده این است که فراموش نکنیم که در مقابل ما یک جبههای وجود دارد - جبهه دشمن- که بنای بر دشمنی دارد... (قرار داریم)» صراحت این سخنان - که پیشتر نیز بارها و بارها از سوی ایشان مورد تاکید قرار گرفته بود- حاکی از جدی بودن خطر دشمن و هشدار درباره خطر غفلت از دشمنی دشمنان قسمخورده نظام است.
اما ممکن است افرادی به دشمنی دشمن اذعان داشته و حتی آن را ابراز کنند اما در عمل، جدول دشمن را تکمیل کنند! چگونه!؟ میدانیم و بارها هم ثابت شده که دشمن درصدد ناامید کردن مردم از آینده است، درصدد اثبات ناتوانی ایرانی در اداره کشور است، درصدد اثبات این نکته است که هر پیشرفت و ترقی و رفاهی، تنها و تنها از مسیر کرنش در برابر غرب و گردن کج کردن پیش آمریکا میگذرد. میدانیم که اصلا، اصلیترین نبرد ما با آنها در همین ساحت قابل ارزیابی است که ما مدعی برافراشتن پرچم تمدن توحیدی هستیم که مقابله با ظلم و غارتگری لازمه آن است و آنها درصدد به پایین کشیدن این پرچمند. حال اگر مسئولی رسما و علنا اعلام کند که متوجه دشمنی آمریکا هست ولی در عمل مردم را از توان داخلی ناامید کند، گشایش را در لبخند آمریکا خلاصه کند، اقتصاد مقاومتی و تامین زیرساختهای حیاتی به دست مردم را در حد شعار بپذیرد اما نه تنها هیچ اقدام عملی برای تحقق آن نکند بلکه همه راهها را به سوی آن مسدود کند، قطعا و بیتردید، دشمنشناسیاش به کار نیامده و مواضعش نقطه امید دشمن برای نفوذ به حساب میآید. مسئولی که در عمل و تصمیمگیری معتقد باشد خودکفایی شعار و آرزویی غیرقابل تحقق است، یا جرات نداشته باشد که از امکان تمدنسازی و ایفای نقش مدیریتی ایران در جهان آینده سخن بگوید و تصمیماتش به گونهای باشد که صنعت و دانش و تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی ما را در برابر تمدن غرب حقیر و ناچیز قلمداد کند و به دنبال همه چیز در آن سوی آبها بگردد و آمریکا را ابرقدرت مطلقالعنان در همه عرصههای تمدنی بداند و ناچار به اقتضائات این باور مسموم تن دهد، عملا همه ابزارهای نفوذ دشمن را پذیرفته و بهترین سرپل برای گسیل باور مسموم «ما نمیتوانیم» قلمداد میشود و عملا جدول دشمن را تکمیل میکند. رهبر انقلاب در خصوص هوشیاری و پرهیز از این لغزش فرمودند: «این را مطلقاً همه مسئولین مختلف ... دستگاههای اقتصادی، دستگاههای فرهنگی توجّه داشته باشند که ما در داخلِ نقشه طرّاحی شده دشمن قرار نگیریم و بازی نکنیم؛ که فلان تصمیمی که ما میگیریم، چه در زمینه سیاست، چه در زمینه اقتصاد، چه در زمینه تجارت، چه در زمینه فرهنگ، کمک بکند به آن بسته تعیینشده دشمن که برای خودشان هست.»
اما گروه سومی داریم که ظاهری موجهتر و رفتاری باورپذیرتر و در عین حال خطرناکتر دارند! اینها کسانی هستند که ممکن است دشمنی آمریکا را قبول داشته باشند، معتقد باشند ایرانی مسلمان توان و عرضه همه کاری دارد و میتواند در همه عرصهها نقشآفرینی کند، اما با محاسبات و مناسبات - به ظاهر منطقی- به این باور رسیدهاند که ما -علی رغم میل باطنیمان- توان رقابت و رویارویی با ابرقدرتها و ارائه مدلی نوین و تمدنی اسلامی به جهان را نداریم، پس بهتر است همچون شهروندی سر به زیر و سر به راه، به کنجی خزیده و از ادعاها و آرمانهای خود دست برداریم! چرا که آرمانهای ارزشمندمان با واقعیتهای موجود تناسبی نداشته و ما ناگزیریم که به واقعیت تن دهیم! نبرد ذهنی این دسته، جدال «آرمان» و «واقعیات» است. جدال خطرناکی که براساس آن که نشات گرفته از «عقل محاسب غربی» است، نه تنها اصل انقلاب اسلامی،که قیام و بعثت انبیاء الهی در برابر طاغوتهای زمانشان، از اساس امری خطا و بر خلاف واقعیات و بدیهیات عقلی تلقی میشود و نباید در آن راه پای مینهادند! بارزترین نقطه انحرافی ذهن این گروه «ایمان نداشتن به غیب» و فراموشی امدادهای غیبی است، آنها در عین مسلمان بودن، همه چیز را صرفا در چارچوب «دو دو تا چهارتای مادی» محاسبه میکنند و هیچ وزن و سهمی برای اراده الهی و نصرت و یاری او قائل نیستند. قطعا اگر این گزاره به عنوان اعتقاد این افراد به آنها یادآوری شود، برآشفته میشوند و آن را از اساس رد میکنند! اما اینجا سخن از باور است نه گفتار. تردیدی نیست که هر مسلمان مومن و باورمند به غیب هم برای امور خود محاسبه میکند و با تدبیر و برنامهریزی آن را به پیش میبرد، اما تفاوت اینجاست که مومن، افزون بر توان ظاهری و مادی خود، به نصرت الهی هم اعتقاد و بالاتر از آن اعتماد دارد و برای آن حساب ویژهای باز میکند. مومن، با عقل و خرد جمعی برنامهریزی میکند، به نظر دیگران اهمیت میدهد و خود را در دانش آنها شریک میکند، در مقام عمل، سختکوشترین فرد از بین همگنان خود است، خواب و آسایش را بر خود حرام میکند، کمر همت میبندد و از رفاه و آرزوهای خود چشم میپوشد تا گرهای از کار مردم باز کند و در همه این لحظهها نصرت الهی را میطلبد. اما افراد این گروه اخیر، حال فکر کردن ندارند، حوصله حرکت جهادی و شب بیداری ندارند، خستهاند! و چون چنینند با محاسبهای فوری به این نتیجه میرسند که «ما نمیتوانیم»! البته آنها همه این تسلیم و ذلتپذیری را در قالب توجیهات زیبا و به ظاهر منطقی و طرح دوگانه «آرمان- واقعیت» ابراز میکنند تا امکان نقد را از مخالفان سلب و عوام را با خود همراه کنند. رهبر عزیز انقلاب درباره نسبت آرمانها و واقعیات در ماه مبارک رمضان اخیر فرمودند: «یک عدّهای تبلیغ میکنند و وانمود میکنند که آرمانخواهی مخالف واقعگرایی است؛ نه آقا، آرمانخواهی مخالف محافظهکاری است، نه مخالف واقعگرایی. محافظهکاری یعنی شما تسلیم هر واقعیتی - هرچه تلخ، هرچه بد- باشید و هیچ حرکتی از خودتان نشان ندهید؛ این محافظهکاری است. معنای آرمانگرایی این است که نگاه کنید به واقعیتها و آنها را درست بشناسید؛ از واقعیتهای مثبت استفاده کنید، با واقعیتهای سلبی و منفی مقابله کنید و مبارزه کنید. این معنای آرمانگرایی است. چشمتان به آرمانها باشد.»
حسین شمسیان
اما با اینکه هم امام راحل عظیمالشان و هم رهبر عزیز انقلاب بر وفاداری و ایستادگی مردم بر سر اصول انقلاب صحه گذاشته و از آن تجلیل کردهاند، باید گفت این تنها یک روی سکه - و البته روی مهم آن - است و لاجرم همه ماجرا نیست و دشمن را از تلاش- مذبوحانه - برای نفوذ در صف به هم فشرده مردم ناامید نکرده و نمیکند. روی دیگر این سکه، تلاش آنها برای نفوذ در مسئولان و از آن طریق نفوذ در شبکه مدیریتی کشور است. عدهای با شنیدن و خواندن این سخنان، بلافاصله چهره در هم کشیده و ناراحت میشوند که چرا برخی مسئولان کشور را نفوذی قلمداد کرده و زحمات آنها را نادیده میگیرید!؟ اما اساسا سخن بر سر این نیست که دشمن عوامل خود را به داخل کشور گسیل کرده یا با ترفندهای متعارف و معمول از آنها در شبکه مثلا جاسوسی خود بهره میگیرد! برعکس مراد این است که تا حد ممکن راههای نفوذ دشمن در بین مسئولان بسته شده و روزنهای که آنها بدان دل بستهاند کور شود. رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با هیئت دولت، صراحتا به خطر نفوذ دشمن اشاره کردند و فرمودند: «اینها درصدد نفوذند، درصدد رخنه کردنند؛ این رخنه از جاهای مختلفی ممکن است باشد؛ مواظب باشید. یک وقت آدم خبر میشود که فرض بفرمایید فلان سازمان آمده یک بخشی از مجموعه فرهنگی ما را ... به یک شکل خاصّی دارد هدایت میکند؛ این را آدم میفهمد، بعد که نزدیک میشود میبیند کار خطرناکی و کار بزرگی است امّا آدم توجّه نداشته؛ اینها رخنه است؛ در زمینههای گوناگون؛ در زمینههای اقتصادی، در رفت و آمدها، در همه دستگاهها...» در این مدل از پروژه نفوذ، کسانی هدف قرار میگیرند که علیالظاهر- و البته باطنا نیز- هیچ وابستگی به دشمن ندارند، نه مستقیم نه غیرمستقیم. نه از کسی و جایی فرمان میگیرند و نه نسبت به آرمانهای انقلاب اظهار پشیمانی میکنند، اما نقاط ضعف و معایبی در کارشان هست که دشمن از آنها به عنوان پل پیروزی استفاده میکند و از آن طریق به داخل شبکه مدیریتی کشور نفوذ میکند. در این مسیر علل و موضوعات مختلفی قابل شرح و طرح است:
یکی از اصلیترین نشانههای این مدلها، نادیده گرفتن دشمنی دشمنان و فراموشی خیانتها و خباثتهای آنان در حق مردم است. اینکه یک مقام مسئول در نظام جمهوری اسلامی، آمریکا را دشمن نداند و در قول و فعل به این باور باشد که آمریکا هم کشوری است مثل سایر کشورها و میتوان با او مثل فلان کشور همسایه یا فلان کشور آفریقایی مراوده داشت، آغاز انحراف و نقطه شروع پروژه نفوذ است. این فرایند لزوما به فرمان آمریکا شکل نگرفته اما فارغ از علت و ریشه این باور غلط، باید آن را مهمترین رخنه نفوذ دانست. در همین دیدار اخیر حضرت آقا فرمودند: «یک نکتهای را من ... در ذهنم هست که جزو نگرانیهای من است، جزو دغدغههای بنده است و آن این است که ما توجّه کنیم به هدفهایی که دشمنان صریح جمهوری اسلامی در ذهن خودشان دارند میپرورانند و کارهایی که میخواهند انجام بدهند. مسلّم است که دشمنیهای دشمنان جمهوری اسلامی از اوّل انقلاب تا حالا کاسته نشده؛ ... همان کارهایی که از روز اوّل انقلاب میکردند، امروز هم میکنند؛ منتها خب کارها تطوّر پیدا کرده، شیوههای کاری آنها تحوّل پیدا کرده... یکوقت یکجور دشمنی میکردند، ضربه میزدند، حالا با ابزار دیگری، با وسیله دیگری؛ این را نباید از نظر دور داشت... ممکن است اظهارات آنها جور دیگری باشد امّا واقعیتهای خارجی همان دشمنی را نشان میدهد و شاخصهای دشمنی است؛ منتها با شیوههای خاصّ خودش... عمده این است که فراموش نکنیم که در مقابل ما یک جبههای وجود دارد - جبهه دشمن- که بنای بر دشمنی دارد... (قرار داریم)» صراحت این سخنان - که پیشتر نیز بارها و بارها از سوی ایشان مورد تاکید قرار گرفته بود- حاکی از جدی بودن خطر دشمن و هشدار درباره خطر غفلت از دشمنی دشمنان قسمخورده نظام است.
اما ممکن است افرادی به دشمنی دشمن اذعان داشته و حتی آن را ابراز کنند اما در عمل، جدول دشمن را تکمیل کنند! چگونه!؟ میدانیم و بارها هم ثابت شده که دشمن درصدد ناامید کردن مردم از آینده است، درصدد اثبات ناتوانی ایرانی در اداره کشور است، درصدد اثبات این نکته است که هر پیشرفت و ترقی و رفاهی، تنها و تنها از مسیر کرنش در برابر غرب و گردن کج کردن پیش آمریکا میگذرد. میدانیم که اصلا، اصلیترین نبرد ما با آنها در همین ساحت قابل ارزیابی است که ما مدعی برافراشتن پرچم تمدن توحیدی هستیم که مقابله با ظلم و غارتگری لازمه آن است و آنها درصدد به پایین کشیدن این پرچمند. حال اگر مسئولی رسما و علنا اعلام کند که متوجه دشمنی آمریکا هست ولی در عمل مردم را از توان داخلی ناامید کند، گشایش را در لبخند آمریکا خلاصه کند، اقتصاد مقاومتی و تامین زیرساختهای حیاتی به دست مردم را در حد شعار بپذیرد اما نه تنها هیچ اقدام عملی برای تحقق آن نکند بلکه همه راهها را به سوی آن مسدود کند، قطعا و بیتردید، دشمنشناسیاش به کار نیامده و مواضعش نقطه امید دشمن برای نفوذ به حساب میآید. مسئولی که در عمل و تصمیمگیری معتقد باشد خودکفایی شعار و آرزویی غیرقابل تحقق است، یا جرات نداشته باشد که از امکان تمدنسازی و ایفای نقش مدیریتی ایران در جهان آینده سخن بگوید و تصمیماتش به گونهای باشد که صنعت و دانش و تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی ما را در برابر تمدن غرب حقیر و ناچیز قلمداد کند و به دنبال همه چیز در آن سوی آبها بگردد و آمریکا را ابرقدرت مطلقالعنان در همه عرصههای تمدنی بداند و ناچار به اقتضائات این باور مسموم تن دهد، عملا همه ابزارهای نفوذ دشمن را پذیرفته و بهترین سرپل برای گسیل باور مسموم «ما نمیتوانیم» قلمداد میشود و عملا جدول دشمن را تکمیل میکند. رهبر انقلاب در خصوص هوشیاری و پرهیز از این لغزش فرمودند: «این را مطلقاً همه مسئولین مختلف ... دستگاههای اقتصادی، دستگاههای فرهنگی توجّه داشته باشند که ما در داخلِ نقشه طرّاحی شده دشمن قرار نگیریم و بازی نکنیم؛ که فلان تصمیمی که ما میگیریم، چه در زمینه سیاست، چه در زمینه اقتصاد، چه در زمینه تجارت، چه در زمینه فرهنگ، کمک بکند به آن بسته تعیینشده دشمن که برای خودشان هست.»
اما گروه سومی داریم که ظاهری موجهتر و رفتاری باورپذیرتر و در عین حال خطرناکتر دارند! اینها کسانی هستند که ممکن است دشمنی آمریکا را قبول داشته باشند، معتقد باشند ایرانی مسلمان توان و عرضه همه کاری دارد و میتواند در همه عرصهها نقشآفرینی کند، اما با محاسبات و مناسبات - به ظاهر منطقی- به این باور رسیدهاند که ما -علی رغم میل باطنیمان- توان رقابت و رویارویی با ابرقدرتها و ارائه مدلی نوین و تمدنی اسلامی به جهان را نداریم، پس بهتر است همچون شهروندی سر به زیر و سر به راه، به کنجی خزیده و از ادعاها و آرمانهای خود دست برداریم! چرا که آرمانهای ارزشمندمان با واقعیتهای موجود تناسبی نداشته و ما ناگزیریم که به واقعیت تن دهیم! نبرد ذهنی این دسته، جدال «آرمان» و «واقعیات» است. جدال خطرناکی که براساس آن که نشات گرفته از «عقل محاسب غربی» است، نه تنها اصل انقلاب اسلامی،که قیام و بعثت انبیاء الهی در برابر طاغوتهای زمانشان، از اساس امری خطا و بر خلاف واقعیات و بدیهیات عقلی تلقی میشود و نباید در آن راه پای مینهادند! بارزترین نقطه انحرافی ذهن این گروه «ایمان نداشتن به غیب» و فراموشی امدادهای غیبی است، آنها در عین مسلمان بودن، همه چیز را صرفا در چارچوب «دو دو تا چهارتای مادی» محاسبه میکنند و هیچ وزن و سهمی برای اراده الهی و نصرت و یاری او قائل نیستند. قطعا اگر این گزاره به عنوان اعتقاد این افراد به آنها یادآوری شود، برآشفته میشوند و آن را از اساس رد میکنند! اما اینجا سخن از باور است نه گفتار. تردیدی نیست که هر مسلمان مومن و باورمند به غیب هم برای امور خود محاسبه میکند و با تدبیر و برنامهریزی آن را به پیش میبرد، اما تفاوت اینجاست که مومن، افزون بر توان ظاهری و مادی خود، به نصرت الهی هم اعتقاد و بالاتر از آن اعتماد دارد و برای آن حساب ویژهای باز میکند. مومن، با عقل و خرد جمعی برنامهریزی میکند، به نظر دیگران اهمیت میدهد و خود را در دانش آنها شریک میکند، در مقام عمل، سختکوشترین فرد از بین همگنان خود است، خواب و آسایش را بر خود حرام میکند، کمر همت میبندد و از رفاه و آرزوهای خود چشم میپوشد تا گرهای از کار مردم باز کند و در همه این لحظهها نصرت الهی را میطلبد. اما افراد این گروه اخیر، حال فکر کردن ندارند، حوصله حرکت جهادی و شب بیداری ندارند، خستهاند! و چون چنینند با محاسبهای فوری به این نتیجه میرسند که «ما نمیتوانیم»! البته آنها همه این تسلیم و ذلتپذیری را در قالب توجیهات زیبا و به ظاهر منطقی و طرح دوگانه «آرمان- واقعیت» ابراز میکنند تا امکان نقد را از مخالفان سلب و عوام را با خود همراه کنند. رهبر عزیز انقلاب درباره نسبت آرمانها و واقعیات در ماه مبارک رمضان اخیر فرمودند: «یک عدّهای تبلیغ میکنند و وانمود میکنند که آرمانخواهی مخالف واقعگرایی است؛ نه آقا، آرمانخواهی مخالف محافظهکاری است، نه مخالف واقعگرایی. محافظهکاری یعنی شما تسلیم هر واقعیتی - هرچه تلخ، هرچه بد- باشید و هیچ حرکتی از خودتان نشان ندهید؛ این محافظهکاری است. معنای آرمانگرایی این است که نگاه کنید به واقعیتها و آنها را درست بشناسید؛ از واقعیتهای مثبت استفاده کنید، با واقعیتهای سلبی و منفی مقابله کنید و مبارزه کنید. این معنای آرمانگرایی است. چشمتان به آرمانها باشد.»
حسین شمسیان